الگوهای دینی و سازگاری آن ها با مقتضیات زمان
در این مقاله، به این مطلب می پردازیم که الگوهای دینی نه تنها در زمان حضور خویش الگو هستند بلکه علی رغم مقتضیات زمان، با در نور دیدن مرزهای تاریخی، خصلت الگویی خود را نمایان می سازند.
طرح مسأله و ضروت بحث
اثبات فرا تاریخی بودن الگوهای دینی، به مفهوم پذیرش تأثیر این الگوها در زندگی انسان ها به صورت دایمی است؛ بر این اساس، الگوهای دینی نه تنها در زمان حضور خویش الگو هستند بلکه علی رغم مقتضیات زمان، با در نور دیدن مرزهای تاریخی، خصلت الگویی خود را نمایان می سازند.در نگاه تاریخ محور الگوهای دینی، اسوه های دیروز از قبیل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی توانند الگویی برای امروز باشند، بنابراین سیره ی آنان در موضوعات فلسفی، اخلاقی و سیاسی معاصر ساکت و با توجه به مقاصد شارع، ناظر به زمان خاص است! در این نگرش با حضور اندیشه ی مدرن، فهم فرا تاریخی از کتاب و سنت ناصواب است.
اما در نگاه فرا تاریخی ها، جاودانگی موضوعات اجتماعی در ابعاد فرهنگی، سیاسی، قضایی، دینی، اخلاقی ، و ... که معصومان (علیه السلام) تأسیس فرموده اند، مغلوب جبر زمان نمی شود و هر برداشتی بر خلاف آن، ناشی از پیش فرض های غلط ذهنی و تلقی های مادی از آموزه های دینی و نیز کم مایگی علمی و منطقی صاحبان این نگرش است.
به هر حال، دلایلی چون "قرآن و سنت" و "فطرت و عقل"، بر فرا تاریخی بودن الگوهای دینی و نیز سازگاری آن ها با مقتضیات زمان تأکید دارند؛ توهم ناسازگاری مقتضیات زمان، با الگوهای دینی ریشه در عصری سازی امور نرم افزاری دین و عدم تفکیک قضایای حقیقیه از قضایای خارجیه دارد؛ بر این اساس سبک های قابل تعمیم از الگوهای دینی و تعیین جهت آن ها با کمک از روش معاصر سازی مدل زندگی آنان، توهم مذکور را مرتفع خواهد نمود.
مقدمه
الگوهای کامل الهی تنها در صورتی می توانند مقتدا باشند که زمان و مکان، تأثیری در اسوه بودن آنها نداشته باشد. به تعبیر دیگر فلسفه ی وجودی این الگوها در توسعه ی انسانی، دایمی است. همان گونه که قرآن کریم نیز اقتدا به الگو را به صورت مطلق و ابدی طرح نموده و همه ی انسان ها را دعوت به انتخاب الگو کرده است:« أُولَئِکَ الَّذینَ هَدَی اللهُ فَبِهُدَاهُمُ اقتَدِه...»(انعام/ 90).
لذا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان الگوی تکوینی و بهترین اسوه برای الگو پذیری معرفی فرموده است:
«لَقَد کاَنَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ اُسوَهٌ حَسَنَهٌ»(احزاب/ 21).
بنابراین رویگردانی از الگوهای کامل الهی بر خلاف امور فطری انسان است. حال انسان اگر بخواهد از رهگذر فطرت به سوی کمال گام بردارد در این جهت، « شناسایی » و « دست یابی به الگوها » و نیز « میزان بهره مندی از آنان در سطوح گوناگون » و همچنین « نحوه ی کارآمدی الگوهای دینی » در سراسر تاریخ (فراتاریخی) قابل بحث است. با این وصف، در این مقاله به نقش فرا تاریخی الگوهای دینی و تأثیرگذاری آنها در جامعه ی انسانی پرداخته می شود.
با توجه به دیدگاه کسانی که قائل به « تاریخی بودن الگوها » هستند و با طرح مسأله ی « مقتضیات زمان »، فرا تاریخی بودن الگوهای دینی را بر نمی تابند، ضروری است، دیدگاه های هر گروه بررسی شود.
بنابراین مسائل مورد بحث در دو مطلب:
1- مفهوم تاریخی و فرا تاریخی
2-چگونگی سازگاری فراتاریخی بودن الگوهای دینی با مقتضیات زمان مطرح گردیده اند.
مفهوم تاریخی و فرا تاریخی
یک نماد و داشتن قدرت الگوگیری برای الگوپذیری هایی که در زمان همان الگو حضور دارند، دیدگاهی تاریخی مربوط الگوهاست. اما دیدگاه ناظر به فرا تاریخی بودن یک الگو علاوه بر نقش الگوها در زمان حضور، قائل به تأثیر آنان در زمان های بعد از خود است. این دیدگاه معتقد است الگوهای کامل الهی مرزهای تاریخی را در می نوردند و شعاع فراگیری آن ها علی رغم مقتضیات زمان، تسلیم زمان خاصی نمی شود.1O- دیدگاه های قائلین به تاریخی بودن الگوها
عده ای معتقدند از آن جا که فرا زمانی بودن الگوها با مقتضیات زمان و مکان سازگاری ندارد بنابراین اسوه های دیروز نمی توانند برای امروز الگو باشند؛ این گروه می پندارند:« ما هیچ اسوه ی فرا تاریخی نداریم، حضرت علی اسوه ی عدالت است، اما اسوه ی مصادیق عدالت در آن عصر است. هر کس اسوه ی عدالت زمانه ی خویش است، ما هیچ اسوه ی فرا تاریخی برای عدالت نداریم». (مجتهدی شبستری، محمد ، 1379، 478).
بر اساس دیدگاه این عده، تمسک به اسوه های صدر اسلام مانعی برای ایجاد ساختار سیاسی جدید و دموکراتیک است و بر پایه ی همین تفکر معتقدند که ساختارها و روش اجرایی اسوه های صدر اسلام قدیمی بوده و در زمان جدید کارایی ندارند
و حتی می توانیم با عصری سازی، دلالت های متون دینی و غیر دینی، ناظر بودن کتاب و سنت را در قلمرو حقوق جزا و حکومت منتفی بدانیم و با همین نگاه است که هر گونه مصلح فرا تاریخی و فرا زمانی را نفی می کنند و به ویژه بر این اعتقادند که عدالت گرایی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ویژه زمان حضورش بوده
و باید اجرای عدالت توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را با توجه به وضعیت همان جامعه بررسی کرد و به تبع این برداشت، سیره ی قضایی، اجتماعی، و سیاسی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را اصلاح پذیر و مربوط به دوران حیات آن حضرت می دانند:
« تمام آن چه که در کتاب و سنّت درباره ی حدود، قصاص، دیات، امور سیاسی، قضایی، معاملات، و مسائلی از این قبیل مربوط به عصر نبی بود. ما امروز می توانیم همه آن ها را طوری اصلاح کنیم که با حقوق بشر در عصر حاضر منطبق شوند ». (همان، ص 76).
لازم الاتباع بودن قطعیات و ضروریات اسلام در عصر کنونی
و فراتر از این، لازم الاتباع بودن قطعیات و ضروریات اسلام را هم بر نمی تابند:« فرض که هر چه در کتاب و سنت آمد جزو قطعیات و ضروریات اسلام است ولی این مطلب هیچ تلازمی با لازم الاتباع بودن قطعیات اسلام ندارد » (همان، ص 243).
علاوه بر این بی هیچ توجهی به استنباط مسائل مبتلا به دنیای اسلام از کتاب و سنت، سیره ی پیامبر اکرم را در موضوعات فلسفی، اخلاقی ، و سیاسی معاصر ساکت می دانند و به این ترتیب، سرایت قوانین اسلام را به زمانی جز زمان حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رد می کنند.
و با بنای این تفکر، فرازمانی بودن دامنه و قلمرو نبوت، دین اسلام، و آموزه های آن و نیز عمل به دستورات دینی را بر نتافته و همه آنها را ناظر به زمانی خاص می دانند و نتیجه می گیرند:
« احکام معاملات و سیاسات تاریخمند بوده است، آن احکام قضایای حقیقیه نبوده اند بلکه قضایای خارجیه بوده اند و مصالح موقت آن عصر و محیط را تأمین می کرده اند و اصلاً غیر از این ممکن نبوده است » (همان، ص 74).
در همین جهت، با همین نگاه و در تبیین تاریخی بودن اسوه ها و شخصیت های دینی، از سخنان آقای سروش این برداشت می شود که جریان ها، احکام، و مقررات صدر اسلام که از پیشوایان دینی در جامعه اجرا شده است به همراه تمام شخصیت ها به جز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جزو عرضیات دین بوده و از وقایع تاریخی به شمار می رود.
نظرات آقای سروش برای الگوهای زمانی
آقای سروش در اثبات تاریخی بودن اسوه ها، به مفهوم محدودیت الگو بودن آنها به زمانی خاص، فزونی اطلاعات در عصر جدید را ملاک تفاوت بشر جدید و بشر قدیم ذکر کرده، الگوهای تازه را زیر و رو کننده ی زندگی دانسته و اظهار می دارد:« بشر با ظهور علم جدید، تاریخ جدیدی را آغاز کرد لذا نباید انتظار داشت که درک از دین در جهان جدید به قرار سابق باقی بماند پس روا نیست که ما دینداری انسان جدید را مانند دینداری انسان قدیم بخواهیم و بدانیم » (سروش، عبدالکریم، 1382: صص 408-409).
ایشان با استناد و برداشت خاص خود از این سخن اقبال لاهوری:
سخن خود را مستدل به بیان اقبال نموده، چنین نتیجه می گیرد که بی نیازی مردم از پیامبران امری پسندیده است.و با نگاه استغنای مردم از نبی و تذکار نبی، گسترش اندیشه ی مدرن نسبت به اندیشه ی اسلامی، در طرز تفکر آقای شبستری نیز نمود می یابد: ایشان نقد دین را از باب نزدیکی به مغز دین، برای مسلمانان مجاز می داند و قائل است نقد سنت هزار و چهارصد ساله مقدمه ای برای نقد قرآن است
و این نتیجه را ارائه می دهد:
« فهم فرا تاریخی از کتاب و سنت ناصواب است. روش فهم تاریخی یعنی درک شرایط و واقعیت های زمان و مکان و عصر ورود آنها ... » (مجتهد شبستری، محمد، 1379، صص 266-267).و سرانجام پیام فرا تاریخی دین را با برداشت تاریخی بودن از آن، نفی می کند:
« دین چون تاریخی است نمی تواند پیامی فرا تاریخی داشته باشد » (همان، ص 155).
مارکسیستها و دین
تأکید بر تاریخمندی قوانین و الگوهای دینی و نفی پایداری و جاودانگی از آن ها عرصه را برای مارکسیست ها نیز باز می کند، چون این گروه بنا به نظریه ی جبر تاریخی همه ی تأسیسات اجتماعی را به ضرورت تغییر پذیر می دانند. اظهارات برخی از مستشرقان از قبیل گوستاولوبون نیز بر ضرروت این تغییر شهادت می دهد.استاد مطهری ، برای نفی این ادعاها، سیره امام علی (علیه السلام) را طرح می کند و می گوید:
« روش علی (علیه السلام) به صورت ایمان در میان افراد وجود دارد. رنگ زمانه گرفتن به این معنا نیست که اگر زمانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حکومت کند رنگ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اگر معاویه حکومت کند رنگ معاویه و اگر یزید حکومت کند رنگ او را باید گرفت. این توقع بی جایی است که در باب انطباق با مقتضیات زمان حالت روباه صفتی به خود بگیرند ». (مطهری، مرتضی، 1377، ج1، صص 65-66).نقد تاریخی گری
تلقی عصری بودن اسلام و احکام آن پیش فرض نادرستی است که نتیجه ای جز خروج انسان از ولایت پیامبران ندارد. باید توجه داشت که با پیش فرض هایی ذهنی، به ویژه وقتی همراه با تلقی مادی از آموزه های دینی باشند چیزی جز نتیجه ای مبتنی بر نگرش مادی و سلیقه ای به دست نمی آید و این یکی از دلایل برداشت هایی است که به انکار نگاه فرا تاریخی از دین انجامیده است.از این نکته نمی توان چشم پوشید که خلط میان تاریخی بودن یک شیء و تاریخی دیدن آن، منجر به برداشت و تلقی نادرست ذهنی از آن شیء می شود، به علاوه، این گونه برداشت به نادیده انگاشتن عناصر دینی به عنوان یک منبع معرفتی منجر می گردد و این عارضه است که نگرش مبتنی بر تاریخی نگری به آن مبتلا است.
بر همین اساس دلایل آقای شبستری غیر دینی است و آنچه این نگرش را به دست داده این است که با پیش فرض تاریخی گری به حجیت و اعتبار سنت نگاه شده و گاه با بی اعتقادی به کلیات و اصول آن بوده که به تحلیل آن پرداخته شده است.
اما این نگاه که ناشی از بی اعتقادی است برای معتقدین به دین، بی اعتبار است علاوه بر این در این نگرش دلیلی بر تاریخی گری در کتاب و سنت ارائه نشده است. لذا ایشان چون به استناد دلیل غیر دینی تاریخی گری هیچ اسوه ی فرا تاریخی برای عدالت را باور ندارد بر این باور است که:
« در فهم مفاهیم حیاتی مانند عدالت نمی توان به سیره ی حضرت علی (علیه السلام) تمسک کرد، زیرا ما هیچ اسوه ی فرا تاریخی برای عدالت نداریم » (مجتهد شبستری، محمد، 1379، ص 478).
در حالی که قرآن به اسوه بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تمام مسلمین برای همیشه تأکید دارد:
«لَقَد کَانَ لَکُم رَسُولِ اللهِ أُسوَهُ حَسَنَهٌ...»(احزاب/ 21).و نیز می توان گفت نگرش تاریخی گری به دین به عنوان مجموعه ای از « کتاب و سنت »، نگاه نکرده در نتیجه از برخورداری دین از ساختار لازم برای حکومت غافل شده و این در حالی است که بیان این موضوع در سیره ی معصومان (علیه السلام) و قرآن باید جستجو شود.
جبران کاستی های علمی و منطقی پیروان مکتب مقتضیات زمان
یکی از مواردی که در مباحث مربوط به تاریخی گری جلوه می کند این است که روشنفکران و گروه نواندیشی که پیروی از این نگرش را سرلوحه ی کار خود قرار داده اند به این وسیله خواسته اند به علت کم مایگی علمی و منطقی، خود را از چالش با مباحث علمی- فلسفی برهانند و نیز به این طریق موانعی را که خود می پندارند از ناحیه ی اندیشه های غیر مدرن متوجه آنان است از میان بردارند و بر ناتوانی خود در رویارویی با فضیلت های انبیای الهی به ویژه پیامبر اکرم و رویکرد فطری بشر به ایشان، سرپوش گذارند« تاریخی گری اندیشه ای است برای نجات روشنفکران از هر گونه مباحث علمی- فلسفی و نیز از میان برداشتن موانع و شکستن مقاومت های پیش رو از ناحیه ی اندیشه های غیر مدرن » (مهدی زادگان، داوود، 1384، صص 318 -322).
از جمله موارد دیگری که در نگرش تاریخی گری نمود می یابد این است که می خواهد به بهانه ی تاریخی بودن، به نادیده انگاری آیین پیامبری و تلقی بشری از رسالت پیامبر اکرم دامن زند و به این وسیله دین را از دنیا جدا کند و نقش محوری آن را در سامان دهی زندگی بشر سلب نماید.
اما بر دیدگاه آقای سروش که امور را به ذاتی و عرضی تقسیم می کند به وضوح خدشه و نقد وارد است؛ چون بر اساس این نظر سیره ی معصومان (علیه السلام) از عرضیات دین محسوب شده و از اسلام عقیدتی و حقیقی خارج است در حالی که دین مجموعه ای از قرآن و سنت است و اگر نتوانیم از سیره ی معصومان (علیه السلام) الگو بپذیریم پس چرا قرآن دستور به الگو پذیری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می دهد: « لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ اُسوَهٌ حَسَنَهٌ ...»(احزاب/ 21).
اقبال لاهوری و رابطه پیامبری و مقامش با بیمار و طبیب
و نیز در مورد ادعای مستند به سخن اقبال لاهوری مبنی بر پسندیده بودن بی نیازی مردم از پیامبران در تشبیه آن دو به طبیب و بیمار، که آقای سروش آن را دنبال نموده است، باید گفت رابطه ی پیامبر با امت مثل رابطه ی طبیب با مریض نیست چون پیامبر طبیبی است که به بیماری های اخلاقی و امراض قلبی و روحی افراد می پردازد.قول امام علی (علیه السلام) بیانگر همین نکته است: « طبیبٌ دَوّارٌ بِطبّهِ قَد اَحکم مَراهِمَه و اَحمی مَواسِمَه ». (نهج البلاغه، خ 108). از طرف دیگر، سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: « إِنّی بُعِثبُ لِاُتِمَّمَ مَکارِمَ الأَخلاقِ » (مجلسی، محمد باقر، 1403، ج16، ص 210).
نیز ناظر به همین معناست. بر این اساس وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) طبیب روح انسان هاست و از طرفی افراد هم پیوسته در معرض بیماری های روحی قرار دارند قطع رابطه با چنین بیماری غیر عاقلانه است. در نتیجه عمل غیر عاقلانه در هیچ زمانی امری پسندیده نیست.
بنابراین، در بیان نقدهای صورت گرفته از یک نکته ی مهم نباید غفلت ورزید و آن این است که در خصوص گفتارهای قائلان به تاریخی بودن الگوها با قاطعیت می توان دریافت که سخنان این گروه فاقد دلایل از عقل و نقل است و بیشتر شبیه به ادعا است.
ادعای تاریخمندی قوانین و الگوهای دینی و عدم سازگاری آن ها با مقتضیات زمان از طرف مارکسیست ها
اما در مورد ادعای تاریخمندی قوانین و الگوهای دینی و عدم سازگاری آن ها با مقتضیات زمان از طرف مارکسیست ها و برخی از مستشرقان از قبیل گوستاولوبون، پاسخ استاد مطهری مناسب با این مقام است که می گوید: « گوستاولوبون مقضیات زمان را با سیاست اروپایی یکی گرفته است و این اشتباه است. اسلام این ها را "انحراف زمان " می داند.مارکسیست ها نیز به دلیل این که همه چیز را بر دوش روابط اقتصادی افراد بشر و چگونگی تولید و ثروت می گذارند، جبراً ضرورت تغییرات را هم باید بپذیرند. در حالی که وقتی ما برای عقیده و ایمان اصالت قائل شدیم، همین ایمان در همه شئون اجتماعی انسان تصرف می کند مثلاً پا روی جای، مال و ثروت می گذارد. پس نمی توان به این استدلال قانع شد که چون روابط اقتصادی جبراً متغیر است، همه چیز جبراً باید تغییر کند. (ر.ک. مطهری، مرتضی ، 1386، ج 94/2 -95).
2O- دلایل قائلان به فرا تاریخی بودن الگوهای دینی
الف- قرآن و سنّت
« وَ مَا أرسَلنَاکَ إِلَّا رَحمَةً لِّلعَالَمِینَ ». (انبیاء / 107). خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: جز این نیست که ما تو را رحمتی برای جهانیان فرستادیم.خداوند به هیچ کس چنین خطابی نکرده است.
الگو بودن پیامبران الهی به ویژه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به همان رسول بودنشان است و الّا اینان هم مثل دیگران بشر بودند. «إن نَّحنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثلُکُم...» (ابراهیم/ 11).
ولی ادامه آیه می گوید: « وَلَکِنَّ اللهَ یمُنُّ عَلَی مَن یشاء مِن عِبَادِهِ... » (همان). لذا بشر بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از اسوه بودن و برتری او نمی کاهد. حال با چنین دلیلی چگونه می توان پیامبری را که دارای این جایگاه است به واسطه قرار دادن وی در یک عصر به خصوص فقط نقش تاریخی عصری داشته باشد در حالی که بر اساس آیه 107 سوره ی انبیاء جنبه های الگویی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که مربوط به « سبک زندگی » او است « قابل تعمیم » به تمام ادوار است.
دین اسلام محتوا و دلایل و مدارک حقی دارد که ادیان دیگر ندارند
آیه ی شریفه « هُوَ الَّذی أرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی و دینِ الحَق...» (توبه / 33؛ صف/9) منظور از « هُدی » دلایل روشن و براهین آشکاری است که در آیین اسلام وجود دارد و منظور از "دین حق" همین آیینی است که اصولش حق و فروعش نیز حق است و بدون شک آیینی که هم محتوای آن حق باشد و هم دلایل و مدارک و تاریخ آن روشن، باید سرانجام بر همه ی آیین ها پیروز گردد.فرا زمانی بودن الگوهای الهی و مجموعه ی معارف اسلام، از حدیثی که ذیل همین آیه از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است نیز برداشت می شود. امام می فرماید: به خدا سوگند هنوز محتوای این آیه تحقق نیافته است و تنها زمانی تحقق می پذیرد که « قائم » خروج کند. (نمازی شاهرودی، علی، 1419، ج7، ص 46).
و همچنین دریافت این معنی با بیان حداکثری احکام نبوی و شریعت محمدی در حدیث « حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی ... » (حرعاملی، محمد بن حسن، ج18، ص 569)(2) ما را به پذیرش فرا زمانی بودن حقیقت محمدیه دعوت می کند.
تبعیت در قرآن برای چه کسانی مطلوب شمرده شده است
قرآن کتاب پند و تذکر برای همه ی عالمیان است. « إن هُوَ إلّا ذِکرٌ لِّلعَاَمینَ » (ص/ 87). و یا می فرماید:«... هَذَا بَصائِرٌ مِن رَّبِّکُم وَ هُدًی وَ رَحمَهٌ لَّقَومٍ یومِنونَ » (اعراف/ 203) قرآن در این آیه برای تمام مردم « بصیرت » و طبعاً « هدایت » و « رحمت » است.این اختصاص به زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد. از طرفی خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به رحمت برای عالمیان خطاب می شود. « وَ مَا أرسَلنَاکَ إِلّا رَحمَةً لِّلعَالَمِینَ » (انبیاء/ 107). که تو اختصاص به زمان خاصی نداری، از طرف دیگر در قرآن کریم آمده است « قُل یا أَیهَا الَّناسُ إِنِّی رَسُولُ اللهِ إِلَیکُم جَمیعاً ... وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُم تَهتَدُونَ » (اعراف/ 158).
یعنی این رسالت جهانی بوده و برای تمام نوع بشر است، ضمن این که اتّباع از « پیامبر » بدون وجود جهت در متّبع معنا ندارد. اتّباع که به معنای دنباله روی است طبعاً در جهت و حیثی است و الاّ دنباله روی معنا ندارد. در حقیقت متّبع همان دین یا کتاب است.
منتها از چه کسی این تبعیت باید انجام بگیرد، قرآن می فرماید: « اتَّبِعُوا مَن لاَّ یسألُکُم أجراً وَ هُم مُّهتَدُونَ » (یس/ 20). از کسانی پیروی کنید که از شما اجر و مزدی در برابر دعوت خود نمی خواهند. و باز می فرماید: « ... وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَکُم تَهتَدُونَ » (اعراف/ 158). از پیامبر پیروی کنید شاید هدایت شوید.
قرآن را باید بر میبنای اصل و مبدعش تعریف کرد
حال اگر دین، این گونه تعریف شود: « (ما جاء به النبی) این معنا در واقع همان قرآن (با همه مراتبش) و سنّت مفسّر آن است. این معنا از این جهت عینی objective است. چیزی نیست که دیندار مبدع آن بوده و برای خود خلق و اختیار کرده باشد نمی توان گفت « هر کس دین خودش را بر می گیرد » و این دین متّبع که همان « ما جاء به النبی» است نمی تواند مربوط به دوره ای از دوره های تاریخی باشد چون کلام حق در هر حال حق است. (ص 404).و به همراه همان مفسّر تا ابد برای مسلمانان « هادی » ، « نور » ، « بصائر » ، « هدایت » ، و « رحمت» است نه آن طور که آقای سروش می گوید که:
قرآن صرفاً به سبب خصوصیات مخاطبانش متصف به « هادی » و « مضل » می گردد. (سروش، عبدالکریم،1372).
در حالی که آنچه برای قرآن در معرفی اسوه، مهم است توجه به شخصیت اخلاقی و انسانی است و به شخصیت دنیایی اسوه ها بی توجه است.
استاد مطهری در تعبیر قرآن به اسوه این گونه تفسیر می کند:
« یعنی این که یک انسان کامل را ما امام و مقتدا و پیشوای خود قرار بدهیم و از زندگی او شناخت بگیریم قهراً دیگر معنی نخواهد داشت [ بگوییم ] یک انسانی از هزار و چهارصد سال پیش با منطق خاص عمل کرده است.من که در شرایط او نیستم او هم در شرایط من نبوده و هر شرایطی منطقی را ایجاب می کند. این سخن معنایش این است که هیچ فردی نمی تواند الگو باشد استاد این برداشت را ناشی از نگرش نسبی به اخلاق می داند در حالی که اخلاق نسبیت را نمی پذیرد. » (همان، ج 16/ص 76؛ همان، ج17/ص 214).
وقتی که اخلاق مطلق می شود ابدیت می پذیرد و محصور در یک عصر و تاریخ نمی شود.
دقت بر این مفاهیم این مهم را به دست می دهد:
جایگاه الگوهایی دینی به ویژه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام " افق اعلا " (وهو بالافق الاعلی. نجم / 7) است و این جایگاه محدود به عصر و مصری نیست. جنبه ی بشری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ریشه در این افق دارد که معدن استخراج روش های زندگی بوده و برای همه ی زمان ها قابلیت اسوه بودن می یابد.ب- فطرت
دلیل دوم قائلان به فرا تاریخی بودن الگوها « فطرت » است
فطرت از ریشه « فَطَر» به معنی هر چیزی را آغاز کردن و پدید آوردن است و نیز از آن حیث، آفرینش تلقی شده است که خداوند بسیاری از موجودات را با شکافتن می آفریند. « إِنَّ اللهَ فَالِقُ الحَبِّ وَ النَّوَی...» (انعام/ 95) که مؤید شکفته شدن، روییدن، و مبدل به ساقه شدن است.«... الَّذی فَطَرَنَا...(طه/ 72) « وَ مَا لِی أعبُدُ الَّذی فَطَرَنی ...» (یس/ 22) سخن از خلقت آدمی است که به امر خدا از مراتب پست به سوی مصداق احسن الخالقین ارتقا یافت.
آیه ی 19 سوره ی آل عمران: « إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللهِ الإسلَامُ...» شریعت حق و پسندیده حق، اسلام است.
آیه ی 79 سوره ی انعام، افق و دیدگاه تمامی وجوه را فطرتاً متمایل به آفریننده ی آفرینش ها معرفی می کند:
« إِنّی وَجَهتُ وَجهِی لِلَّذی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضَ حَنِیفاً وَ مَا أَنَا مِنَ المُشرِکِینَ ».
آیه ی 30 سوره ی روم، آیین پاک اسلام با استواری آن در ساحت قرب حق، همسان معرفی شده و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یادآوری شده که سنّت های دین خدا که آدمیان بر آن مفطور شده اند هرگز قابل استحاله نیست:
« فَأقِم وَجهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطرَةَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبدِیلَ...».
آیه ی 27 سوره ی زخرف در رویارویی با متحجران و مرتجعان به آیین مشرکانه و بت پرستانه ی پدران و مادران و از قول ابراهیم (علیه السلام) آمده است:
« إِلَّا الَّذی فَطَرَنی فَإنَّهُ سَیهدِینِ ».
بنابر این آیه، فلسفه ی فطرت و تجلی ایجاد و وجود که به خدای بزرگ باز می گردد حکم می کند که شالوده و غایت پرستش هر پرستنده و ستایش هر ستایشگویی ذات حق را به مثابه معبود خویش بر گزیند.
فلسفه همنشینی ارسال پیامبر و کتابش بر مردم در دیدگاه امام علی
امام علی (علیه السلام) نسبت فلسفه ارسال رسل و انزال کتب را از جانب حق تعالی با ادای پیمان فطری توسط مردم ملازم دانستند و فرمودند:«... فَبَعَثَ فیهِم رُسُلَهُ وَ واتَرَ اِلَیهِم انبِیائَهُ لِیستَادُوهُم میثاقَ فِطرَتِهِ...» (نهج البلاغه/ خطبه ی1).
حنیف و حنفیت در آیه ی فطرت نیز مؤید آن است که ذات حق تعالی انسان را به دین اسلام مفطور فرمود.
انسان با اراده ی حق تعالی، انفطار خویش را با اسلام آمیخته یافت بنابر تلقی فطری از انسان، انسان موجودی است دارای سرشت الهی، مجهز به فطرتی حق جو و حق طلب، حاکم بر خویشتن و آزاد از جبر طبیعت و جبر محیط، و ... بنابراین تلقی انسان از ارزش های انسانی، در انسان اصالت دارد، یعنی بالقوه به صورت یک سلسله تقاضاها در سرشت او نهاده شده است.
انسان بر پایه ی سرشت خود خواهان ارزش های متعالی انسانی است. وحی به عنوان هادی و حامی ارزش های انسانی او را یاری می دهد و راهنمایی می کند.
یکی از مفاهیم جاودانی دین اسلام که محدود به زمان و مکان خاصی نیست فطرت است و این مفهوم با دین اسلام و آموزه های آن آمیخته است و یکی از دلایل جامعیت دین به جهت هماهنگ بودن آن با فطرت انسان است. در حقیقت به اقتضای فطری بودن دین، به سازوکاری دست می یابیم که به همراه تحول و تکامل همه جانبه ی انسان تمام زمان ها و مکان ها را در می نوردد.
نظر امام خمینی چگونه است
بنابراین نیازهای دایمی و عَرَضی انسان کشف جدید مکاتب مادی نیست، که بخواهد به بهانه مقتضیات زمان فریاد ناسازگاری سر دهد، لذا: « عالِم و جاهل و وحشی و متمدن و شهری و صحرانشین در آن متفق اند.» (خمینی، روح الله، 1371، ص 180).با توجه به فطرت اول که خداوند اصل وجود را بر آن مفطور کرده، امام خمینی (ره) معتقد است: « احکام شریعت نیز لاجرم مبتنی و مطابق با فطریات انسان است ». (همان).
لذا هدایت های الهی در نظام فطری دو قسم است:
1- هدایت عمومی: که همان هدایتی تکوینی است.2- هدایت خاصه: که مخصوص انسان است و اراده حق بر آن است تا در پرتو هدایت مبتنی بر انزال کتب وحیانی و ارسال رسل آسمانی قوای انسانی به فعلیت در آید و آن در پرتو هدایت تشریعی در قالب نظام نبوت و امامت طراحی شده است.
بر این اساس، انسان برای دور نشدن از فطرت، در کانون بعث انبیاء قرار می گیرد که در موارد سه گانه ی « وهم »، « غضب »، و « شهرت » جذب کامل نشود تا «توانایی انجام وظیفه در تحت میزان عقلی و قانون الهی را پیدا کند.» (همان، ص 16).
لذا ابدیت پذیری ارزش ها و پیام های فطری علی رغم مقتضیات زمانی و بهره مندی از امکان های جدید در الگوهای دینی که همان " وجودهای مقدس " باشند قابل رؤیت است. از جمله آن الگوهای دینی نیز مکرم اسلام و امامان معصوم (علیه السلام) اند که محدود به زمان خاص نیستند.
فرا تاریخی بودن از دیدگاه امام خمینی ( ره )
این وجودهای مقدس در قالب « انسان کامل » ذیل عنوان « حقیقت محمدیه» از نگاه امام خمینی (ره) چنین عنوان شده است: « حقیقت محمدیه است که خلیفه ی خداوند در تمام عوامل می باشد...حقیقت محمدیه همان است که جمیع عوالم از عقل گرفته تا هیولا تجلّی یافته و عالم به منزله ظهور و تجّلی آن می باشد... و این پیکره و جسم شریف که به محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) نام بردار است و از عالم علم الهی برای رهانیدن اسیران زندان طبیعت به عالم مُلک نازل شده و در بردارنده و خلاصه آن حقیقت کلیه است ». (خمینی، روح الله، 1371، صص 32-33).
الگوی کامل انسانیت که همان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است در دیدگاه امام خمینی (ره) چنین نمود می یابد: « اولین و بزرگترین انسان کاملی است که در رأس مخروطه این عالم واقع است از این رو بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روز مأمور شدن موجودی کامل است که به دلیل نبود موجود کامل تر از او برنامه ی تکمیل موجودات توسط ذات حق تعالی به ایشان واگذار گردید ». (خمینی، 1378، ص 421).
امام خمینی (ره)، این الگوی فرا تاریخی را مصداق « عصر » در آیه « وَ العَصر، إِنَّ الإنسَانَ لَفِی خُسر ٍ» (عصر/ 2-1) می داند و می گوید: « عصر هم محتمل است که در این زمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه و شریف) باشد، یا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدی (علیه السلام) و در عصر ماحضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه و شریف) است ». (خمینی، روح الله، 1378، ص 423).
بر مبنای دلیل فطرت جهت اثبات فرا زمانی بودن الگوهای دینی باید گفت: « امور مرتبط با فطرت انسان همیشه یکی و ثابت است مثل عدالت ورزی، امانت داری، آزادی، استقلال طلبی و ... این امور ثابت و لا یتغیرند » (جوادی آملی، عبدالله، 1381، ص 189).
و در نتیجه:
« انسان ها در همه ی شرایط دارای یک حقیقت و روح واحدند ». (همان، ص190) و این که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، قرآن و اسلام در تمام جریان های تاریخ خودش را حفظ کرده به خاطر اصالت و پیوند خاصی است که با روح بشر دارد:« معنای « إِنَّا نَحنُ الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » (حجر/9). این است که ما قرآن را حفظ می کنیم چون سنّت ما او را حفظ می کند. سنّت ما این است که هر چیزی که با نیاز و فطرت بشر سرو کار داشته باشد خود فطرت و نیاز درونی بشر ضامن بقای آن است ».(مطهری، مرتضی، 1377، ص 101).
پس دلیلی ندارد عالم و بنی الانسان معاصر، منکر وجود یک الگوی کامل انسانیت که واقع در رأس مخروط این جهان است بشود و با مأموریت او در استمرار برنامه ی جامع مخالفت ورزد و از کانون بعثت انبیا خارج گردد به بهانه این که آنان اسیر روح و زمانه ی تاریخ خودشان هستند؛ لذا در ظلّ فطرت اول با اعتقاد به فرازمانی بودن الگوهای دینی می گوییم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الگوی رحمت و امنیت است و بشر نیز تا ابد خواهان امنیت و رحمت است و از خشونت به دور است: « وَ مَا أرسَلنَاکَ إِلّا رَحمَةً لِّلعَالَمینَ »: (انبیاء/ 107).
اثبات مطلوب بودن الگو و محصور نبودن در زمان
پس آن الگوی مطلوب نمی تواند محصور در زمان خاص باشد، همچنین پیامبر الگو و مظهر مهربانی و عطوفت و بیشتر نیز طالب مهربانی و عطوفت است:« لَقَد جَاءکُم رَسُولٌ مِّن أَنفُسِکُم...» (توبه/ 128).
نیز می گوییم پیامبران الگوی رهانیدن اسیران زندان طبیعت و آزادی انسان ها از قید و بندهای سنگین اند. بشر نیز خواهان این حق فطری است:
«.... وَ یضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَ الأَغلَالَ...» (اعراف/ 157).
همچنین می گوییم پیامبران مجری برنامه های حق تعالی بویژه در اجرای عدالت اند بشر نیز فطرتاً خواستار آن هستند:
« لَقَد أَرسَلنَا رُسُلنَا بِالبَینَاتِ...» (حدید/ 25).
نیز می گوییم پیامبران به ویژه پیامبر اسلام تجلی بخش زینت اخلاقی در جوامع انسانی اند. بشر نیز در پاسخ به این ندای فطری طالب وصول به اخلاق خدایی است:
« إِنّی بُعِثتُ لِأُتمِّمَ مَکارِمَ الأَخلاقِ ». (مجلسی، محمد باقر، 1413 ج16، ص 210).
و بالاخره ختم پیامبری در پیکره و جسم شریف محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) نام بردار شد لذا حرف آخر را زد و خاتم شد یعنی پیامبرش برای همه ی عصرها و نسل هاست پس پیامبر همه نسل ها وعصرهاست.
ج- عقل
سومین دلیل قائلین به فرا تاریخی بودن الگوهای دینی، استدلال به یک اصل عقلی است
این اصل عقلی که وضع و جعل قوانین اسلامی از نوع قضایای حقیقیه در منطق است را نشان گرفته است، نه از نوع قضایای خارجیه، به این معنا که در قضیه ی خارجیه حکم برای مجموعه ای از افراد مشخص و معین منظور می شود.مثل این که گفته شود همه ی افراد این جمعیت را اکرام کنید. ولی در قضیه ی حقیقیه حکم برای افراد خاصی محدود نمی شود، بلکه طبیعت اشیا مورد نظر است. بدیهی است قضیه ی خارجیه به دلیل جزئی بودن بین دانشمندان زیاد ارزشمند نیست ولی قضیه ی حقیقیه مورد استفاده ی همه علوم قرار می گیرد.
استاد مطهری می گوید:
اسلام که قانون وضع کرده به شکل قضایای حقیقیه وضع کرده است یعنی اشیاء را در نظر گرفته است و روی طبیعت حکم را برده است مثلاً گفته: خمر حرام است. گوشت گوسفند حلال است. یا غصب حرام است. پس منظور گوسفند این زمان وآن زمان و آینده ی این گوسفندان، آن گوسفند نیست؛ بلکه طبیعت گوسفند است ». (مطهری، مرتضی، 1377، صص 13-15).بر این اساس، این گونه قضایا، هیچ گونه علی البدل هم ندارند حتی اگر هزاران سال بگذرد. مثل قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمودند: « صلّوا کما رأیتُمُونی أُصَلّی » نماز بخوانید همان گونه که من نماز می خوانم. تا زمانی که هر انسانی از من تبعیت می کند باید این گونه نماز بخواند.
همان گونه مشاهده می شود این گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص به این زمان یا آن زمان ندارد چون شکل این قضیه به صورت حقیقیه وضع و جعل شده است لذا محصور در زمان و مکان نمی شود. ولی اگر گزاره ی خارجیه باشد، اولاً ، عصری است (یعنی با توجه به ویژگی یک عصر بیان می شود)
ثانیاً، بر اساس شرایط زمانی جای خود را به علی البدل و یا جایگزین بهتر و کامل تر می دهد. مثلاً پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « حجامت کنید تا خون کثیفتان از بدنتان خارج شود » که امروزه با وجود پیشرفت در انتقال خون و مسائل بهداشتی، همان روش قدیمی توصیه نمی شود.
قضایای حقیقیه و سنّت پیامبر
بنابر این، در بحث فرا زمانی بودن الگوها و نیز آن چه که مورد استدلال واقع می شود همان قضایای حقیقیه هستند که تحت عنوان سنّت معصوم (علیه السلام) « کارکرد فرا تاریخی » دارند.در تکمیل این بحث عقلی، می توان در اثبات فرا زمانی بودن الگوهای دینی از دلیل « ضرورت نبوّت » نیز بهره جست، یعنی همان گونه که « نبوّت تشریعی » به صورت متوالی تا بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ضرورت داشته در خاتمیت نیز نبوّت تبلیغی تداوم بخش فلسفه ی بعثت انبیا است که « بالضروره » مورد نیاز بنی الانسان است و تحقق این ضرورت در وجودهای مقدس و حاملان رسالت و امامت قابل رؤیت است و هرگز حقایق نبوّت اعم از تشریعی و تبلیغی محدود و محصور به عصر و مصر نخواهد شد.
چگونگی سازگاری الگوهای دینی با مقتضیات زمان
جنبه های ثابت و متغیر انسان، موجب قوانینی برای زندگی او می شوند که در اصول زندگی او ثابت ولی در فروع تغییر پذیرند، که البته فروع متغیر باید از آن اصول ثابت تبعیت نماید. انسان در اسلام نه فقط با زمان پیش می رود، بلکه به دلیل بروز انحرافات در زمان، آن را کنترل نیز می کند تا از مدار انسانیت خارج نشود. در این جهت، استاد مطهری در مورد مقتضیات زمان، چنین معتقد است:« منظور از مقتضیات همان حاجت های زمان است. انسان برای رسیدن به هدف های واقعی که در هر زمان باید داشته باشد احتیاج دارد به اموری که آن امور احتیاجات دوم بشر است... بنابراین منظور از مقتضیات زمان سلیقه و ذوق و پسند مردم زمان نیست ....
همچنین منظور از مقتضیات زمان پیش آمدها و پدیده ها و امور رایج زمان هم نیست یعنی اگر چیزی در یک زمان پدید آمد چون مخصوص این زمان است و این زمان نسبت به زمان گذشته زمان نوین است باید آن را پذیرفت پس پدیده ها ی هر زمان نوینی را باید پذیرفت واین تجدد است ترقی و پیش رفت است این حرف غلطی است. و از طرفی باید گفت منظور از احتیاجات متغیر، تغییر به رنگ فلسفی نیست بلکه تغییر به رنگ اجتماعی است ». (ر.ک. مطهری، مرتضی، 1377، ص 113، 114، 115).
و به طور کلی « اسلام روی حاجت های ثابت انسان مهر ثابت زده است اما حاجت های متغیر انسان را تابع حاجت های ثابت قرار داده است و این عجازی است که در ساختمان دین به کار رفته است ».(همان، ص 218).
به عنوان نمونه رعایت مواسات یکی از اصول ثابت است اما در سیره ی ائمه تفاوت های ظاهری مشاهده می شود؛ مثال هایی از این نوع، تبیین کننده موضوع است. مثلاً اسب دوانی و تیراندازی که در سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است شکل اجرایی « وَ اعِدّوا لهم ما استَطعتُم مِن قُوَّه » (انفال/ 60).
است یعنی اسلام برای سبق و رمایه اصالت قائل نیست برای نیرومند شدن اصالت قائل است. مقتضیات زمان اخلاق را تغییر نمی دهد ولی آداب را تغییر می دهد » (مطهری، مرتضی، 1377 ، صص 239 و 282).
ایشان با وجود این تفسیر برای عناصر ثابت و متغیر در بستر زمان و مکان، در مورد « الگوها » می گوید: « بعضی از شخصیتّ ها، شخصیت همه زمان ها هستند، مرد همه زمان ها هستند، چهره هایی هستند که در تمام زمان ها درخشانند. هیچ زمانی نمی تواند آن ها را کهنه و منسوخ نماید.
در میان افراد بشر چهره هایی هست منسوخ نشدنی، کهنه نشدنی، چهره هایی که در تمام زمان ها افراد را جذب می کنند. « وَ الشَّمسِ وَ ضُحَاهاً وَ القَمَرِ إِذَا تَلَاَهَا » (شمس/ 1و2) (قسم به خورشید و آن روشنایی خورشید قسم به ماه در آن موقعی که بعد از خورشید طلوع می کند.)
ظاهر مفهوم آیه همین خورشید و همین ماه است ولی در روایات تعبیر لطیفی شده است. خورشید پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و ماه امیرالمؤمنین (علیه السلام) که " پیرو و دنباله رو " و مقتبس از روشنایی اوست. " این الگوی الهی " علی بن ابی طالب مثل خورشید از آن شخصیت هایی است که مخصوص به زمان معینی نیست بلکه مربوط به تمام زمان ها است.
علی شخصیت، حالت، جنبه، و کلامی دارد که هر چه زمان بگذرد نمی تواند آن را کهنه بکند. پس معلوم می شود شخصیت ها بر دو گونه اند: " شخصیت های ابدی و فراتاریخی " و " شخصیت های متغیر " و مُد روز ». (ر.ک. مطهری، مرتضی، 1377، صص 150-151).
از همین جهت می گوییم قوانین الهی بر دو قسم است:
« قسم اول: قوانینی که در کتاب و سنّت آمده و ثابت و نامتغیر است که بخشی از این قوانین به طور مستقیم در قرآن بدان تصریح و به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ شده است وبخش دیگر آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و معصوم (علیه السلام) واگذار شده است.قسم دوم: قوانینی جزیی و موقت است که احکام سلطانیه، احکام ولایتی، و احکام حکومتی نامیده می شود که قابل تغییرند ».(مصباح یزدی، محمد تقی، 1377، ص 109).
به تعبیری معارف دین از سه بخش تشکیل می گردد: عقاید، اخلاق، و احکام.
در عقاید دینی مثل توحید، نبوت و معاد هیچ گونه تغییری به وجود نمی آید لذا تقاضای زمان تأثیری در آن ها ندارد. در بخش ارزش های اخلاقی نیز مثل عدالت طلبی و ظلم ستیزی و ... نیز هیچ گونه تغییری بنا به مقتضیات زمان به وجود نمی آید.چون اصول اخلاقی ثابت و لایتغیرند، اما در بخش احکام فی الجمله تحول و تغییر راه دارد و این هم بر اساس مصالح و مفاسد است، یعنی پاره ای از موضوعات اجتماعی مصالح و مفاسد آن ها در گذر زمان یا مکان، قابلیت دگرگونی پیدا می کنند.
هم داستان شدن اسلام با تغییرات زمانه به این معناست که تغییری مورد نظر است که با فطرت مخموره تحول خواه مناسبت داشته باشد بنابراین هم اسلام قوانینش فی الجمله قابل تغییر است و هم شرایط و مقتضیات مطلقاً ثابت نیست پس هر زمان و هم در اسلام، عناصری ثابت وجود دارد که محور تغییرات هستند و اگر این تغییرات بر مبنای آن عناصر ثابت نباشد چیزی غیر از انحراف و دور شدن از فطرت انسانی نیست. آن دسته از قوانین اسلام که هم داستان و سازگار با تغییرات زمانه اند همان « قوانین مداری اند » و این قوانین مداری یا حقایق ثابت تابع موقعیت های جدید نمی شوند.
بر این اساس مسأله تحولات زمان و مکان در موارد « ارزش های الهی »، « شخصیت های الهی » و « روح و روان انسان » غیر قابل طرح است. چون اگر این موارد متأثر از تحولات گردند تمام امور فرا مادی، واقعیت نفس الامری خود را از دست خواهند داد و دیگر هویتی برای عالم و انسان باقی نمی ماند و از طرفی آن چه که بر غنا و استحکام نظریه ی فرا تاریخی بودن الگوهای دینی می افزاید به کارگیری ساز و کار های(3) دیگر موجود در اسلام است که می توانند بین جاودانگی شریعت، سنّت، و مقتضیات زمان سازگاری برقرار کنند.
شاخص های الگوپذیری از الگوهای دینی با توجه به مقتضیات زمان
بر اساس مباحث پیشین آن چه به وسیله ی زمان تغییر می یابد امور سخت افزاری و آن چه ثابت می ماند امور نرم افزاری اند. پس ادعای این که الگوی دیروز مطلقاً نمی تواند الگوی امروز باشد ادعایی باطل است.چون امور نرم افزاری از ناحیه الگوهای دینی متوقف نمی شود بلکه این مسأله جزو امور « نفس الامری » و « قضایای حقیقیه » و « مداری یا مسیری » هستند. هر نوع عصری سازی در ابعاد نرم افزاری، الگوهای دینی را محصور و محدود به زمان و تاریخ خاصی می کند.
جهت تسهیل در برون رفت از توهم ناسازگاری مقتضیات زمان با الگوهای دینی، راهکارهای زیر پیشنهاد می گردد:
1- ساختار یابی از الگوهای دینی
آن چه که از الگوهای دینی، توصیه به لزوم پیروی از آن ها شده است تبعیت از « سبک قابل تعمیم » موجود در سیره و زندگی فردی و اجتماعی الگوهای دینی است.بنابراین رفتارهای غیر قابل تعمیم به زمان های دیگر و یا رفتارهای جزیی و موردی که در زندگی الگوهای دینی وجود دارد به جهت دارا بودن « خاصیت غیر مداری » ضرورتی به پیروی ندارد.
2- سیره شناسی و جهت یابی از سیره ی الگوهای دینی
از آن جا که یکی از منابع شناخت دین، سنّت است و از طرفی سنّت شامل عملکرد الگو در قالب « گفتار »، « رفتار »، و « تأیید یا سکوت می شود « این نتیجه به دست می آید که بین الگو و عملکرد وی ملازمه وجود دارد. لذا « شناخت سیره » و نیز آگاهی به « جهت وهدف یک سیره » از طرف الگو، نقش بی بدیلی در به کارگیری آن سیره در « تمام زمان ها » برای همه انسان ها دارد و نمی توان آن جهت و هدف موجود در یک عمل را که خاصیت « فرا زمانی » دارد منحصر به یک عصر و زمان دانست. نمونه هایی از این سیره شناسی و جهت یابی را در آیات قرآن می توان یافت.(4)3- معاصر سازی
مرحله ی بعد از شناخت سیره از الگوهای دینی و جهت یابی ها، « معاصر سازی » مدل زندگی آنان در زمان های بعدی است و این راهکار جهت تنظیم زندگانی الگوپذیران انجام می گیرد. در معاصر سازی سبک زندگی الگو، اصول حاکم بر آن در زندگی فعلی الگوپذیران اعمال می شود، تا روش زندگی دیروز الگو به نحو کاربردی در شرایط فعلی و امروزی کارآمدی داشته باشد. لذا با بهره گیری از شاخص های فرا زمانی موجود در سیره از قبیل نظم، تقوی و ... به معاصر سازی پرداخته می شود.جمع بندی و نتیجه گیری
بر اساس آیه ی شریفه « لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ اُسوَهٌ حَسَنَهٌ » (احزاب/ 21) الگوپذیری و دارا بودن مقتدا برای رسیدن به قله های کمال و قرب الهی نیاز ضروری بشر و جوامع انسانی است. با قبول حقیقت محمدیه، در ظل فطرت اول به لحاظ تناسب حقایق شریعت با فطرت انسانی ابدیت پذیری قوانین و معارف شریعت به همراه آورنده ی آن غیر قابل انکار است.به رغم تغییر مستمر در عالم و آدم، عنصر زمانی نمی تواند ملاک جامع و مانعی برای ارتجاعی یا پیشرفته بودن یک امر باشد؛ عناصری مانند کهنه، نو، تحول، تغییر، تصرّف، تجدّد، مدرن، و مدرنیته در ساحت خلیفه ی اللهی انسان های کامل و یا الگوهای الهی و دینی راه نمی برد و همچنین در قضایای حقیقیه و اصولی اسلام صادق نیست.
دور شدن از سیره و روش اسوه های انسانیت به بهانه ی عنصر تنگ زمان و تحلیل های محدود و عقل ابزاری به نفع بشر امروز نخواهد بود. دیدن همه عناصر دین در یک زمان و مکان قطعاً جای گرفتن در اندیشه ی مدرن، تلقی قرائت انسانی از الگوها، نادیده گرفتن جلوه های قدسی و تنزل بی حدّ و حصر آن ها از افق اعلی به افق ادنی است.
دین متّبع همان « ما جاء به النبی » بوده و هست که بر اساس فطرت ابتنای شریعت بر آن، امر گریز ناپذیر خواهد بود و الگوهای الهی آن قسم از انسان های کاملی هستند که شخصیت آنان تغییر ناپذیرند و از این جهت جزو سنت های لایتغیر خلقت هستند.
جعل قوانین از طرف خداوند و این دسته از انسان ها اگر ناظر به طبیعت حکم باشد محصور در زمان و مکان نمی شود و بر اثر پیروی از اصول ثابت همیشه جاودانند، در نتیجه تقاضای زمان تأثیری در آن ها ندارد و این الگوپذیران هستند که باید با شناخت از سیره ی الگوها، ساختارها، و یا سبک فردی و اجتماعی، آن ها را با ابزار معاصرسازی به عصر جدید تعمیم دهند.
سرانجام بنا بر آنچه گذشت: الگوهای دینی دیروز، علی رغم مقتضیات زمان، قابلیت اسوه شدن در عصر جدید را دارند.
نویسنده:
دکتر محمد مهدی زارعی(1)
پینوشتها:
1. استادیار دانشگاه مازندران
2. (وفی زماننا أیضاً کثیراً من الناس ینکرون ضروریات الدین لشبهة حصلت لهم و یزعمون ان کثیراً من احکام الشریعة لا تناسب هذا الزمان ویجب تغییرها حتی تناسب مقتضی العصر و یتوهمون ان للمجتهد تغییر الاحکام المنصوصة مع ان حلال محمد (ص) حلال إلی یوم القیامة وحرامه حرام الی غیر ذلک).
3. در اسلام علاوه بر وجود منابع اصیل دسته ای دیگر از ابزارهایی وجود دارند که بین مقتضیات زمان و قوانین ابدی اسلام آشتی برقرار می کنند که عبارتند از: 1.حجت بودن حکم عقل؛ 2.قاعده اهم و مهم ؛ 3. مفتوح بودن باب اجتهاد؛ 4.وجود قواعد حاکم مثل قاعده نفی حَرَج و نفی ضرر؛ 5.خاتمیت و ...
4. سیره حضرت ابراهیم (ع) که الگو شدنش به جهت: مقاومت در مبارزه با شرک و بت پرستی (صافات/ 97)؛ الگوی نیکوکاران و احساس کنندگان (صافات/ 110)؛ معیار حق و درستی رفتار (ابراهیم / 36)؛ نمونه ای از هدایت یافتگان به راه رشد، بهره مندان از ولایت الهی و روندگان به سوی نور (بقره/ 258).
- حضرت اسماعیل (ع)، ادریس (ع) و ذوالکفل (ع) که الگو شدنشان به جهت صبر و شکیبایی در مقام تربیت و هدایت مردم در عصر بعثت (انبیاء/ 85).
- حضرت الیاس (ع) جهت الگویی وی همان مقاومت و شکیبایی در برابر دشمنان و مخالفان دعوت الهی (صافات / 132).
- حضرت ایوب (ع) الگو شدنش به جهت صبر و شکیبایی و معرفی این پیامبر به عنوان اسوه صبر به پیامبر (ع) و یاران مؤمن او (ص / 44).
- حضرت نوح (ع) الگوی رسالت مداران و مبلغان دینی (صافات/ 76 و 81).
- حضرت محمد (ص) الگو شدنش به جهت اخلاق نیکو، تسلیم شدن در برابر احکام الهی (بقره/ 143) شب زنده داری (مزمل/ 20) پیشتاز در درک معارف دینی (ابراهیم/ 24) پیشتاز در درک معارف عالم آفرینش (ابراهیم/ 19) الگو در اقامه نماز (هود/ 14).
منابع:
قرآن کریم
نهج البلاغه
حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، داراحیاء التراث العربیة، بی تا.
جوادی آملی، عبدالله، انتظار بشر از دین، اسراء ، قم 1380
ــــ، دین شناسی، اسراء، قم، چاپ اول، مرداد 1381
خمینی ، روح الله، اربعین حدیث، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1371
ــــ، تبیان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1381
ــــ، تفسیر سوره ی حمد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1381
ــــ، صحیفه ی نور، مؤسسه تنظیم و نشر آثارامام خمینی، تهران، 1378، مجموعه ی 22 جلدی.
ساجدی، ابوالفضل، زبان دین و قرآن، مؤسسه ی امام خمینی، چاپ اول، 1383
سروش، عبدالکریم، بسط تجربه ی نبوی، مؤسسه ی فرهنگی صراط، چاپ چهارم، 1382
ــــ، « فربه تر از ایدئولوژی »، و مجله ی کیان، سال سوم، شهریور 1372، شماره 140.
ــــ، مدارا و مدیریت، مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ اول، فروردین 1376.
صاحبی، محمد جواد، مجموعه مقالات چهارمین کنگره دین پژوهان.
گروه تاریخ و اندیشه معاصر، خبرنامه ی همایشی بررسی و نقد نظریه پردازی غرب درباره انقلاب اسلامی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1384.
لاریجانی، محمد صادق، « دین و ایدئولوژی » کیهان، سال ویژه ی سال 1372.
مجتهد شبستری، محمد ، تأملاتی در قرائت انسانی از دین، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1383.
ــــ، نقدی بر قرائت رسمی از دین، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1379.
مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، الجامعة لدرر اخبار ائمه الاطهار، دار احیاء التراث العربیه، 1403 ق.
مصباح یزدی، محمدتقی، قلمرو دین، مجموعه سخنرانی ها در کانون گفتمان دینی، موسسه ی پژوهشی امام خمینی.
ــــ، حقوق و سیاست در قرآن، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1377.
مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، صدرا، چاپ 14، اسفند 1377.
ــــ، اسلام و مقضیات زمان، جلد دوم، انتشارات صدرا، تیر 1386.
ــــ، خاتمیت، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، بهار 1370.
ــــ، قیام و انقلاب مهدی (عج) از دیدگاه فلسفه ی تاریخ، صدرا، 1377.
ــــ، مجموعه آثار، نرم افزار مطهر 3/5.
مکارم شیرازی ، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه ، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دهم 1372.
نصری، عبدالله ، انتظار بشر از دین، بررسی دیدگاه ها در دین شناسی معاصر، موسسه ی فرهنگی دانش و اندیشه ی معاصر، چاپ چهارم، تهران، 1385.
نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، موسسه ی نشر جامعه ی مدرسین، دوره ی 10، جلدی، 1419 ق.
مهدی زادگان، داوود، نقد قرائت ایدئولوژیک از اسلام، تهران مؤسسه ی فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1384.
منبع: دوفصلنامه جستارهایی در فلسفه و کلام، شماره 84، بهار و تابستان 1389، صص 104-79.
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}